به نام خدا
یک روز دو فرشته ای که اعمال روزانه رو ثبت میکنند، حرفشون شد.
فرشته گناه نویس گفت: آقا، من یکی کم آوردم دیگه ... همین حالا میرم انتقالی بگیرم، برم یه جای دیگه...
فرشته ثواب نویس گفت : چرا رفیق؟
گناه نویس گفت : این رفقای بالائی، یه خبرهائی به آدم می رسونند دیگه...
ثواب نویس : خب؟
گناه نویس : اینهمه من می نویسم، خصوصاً این روزها هم که کارم خیلی زیادتر شده...
بعدش رفیقم که تو چند تا آسمون بالاتر کار میکنه، چند وقت یه بار میاد میگه ول معطلی! هی بنویس، اینا همه اش پاک میشه...
ثواب نویس : چطور؟
گناه نویس : هیچی یه ماه رمضونی، اعتکافی، تاسوعا عاشورائی، دهه فاطمیه ای، شب جمعه ای... میشه، هر چی نوشتم فرستادم بالا، اونجا پاک می کنند.
تازه، تو همون وقت که طرف فکر ثواب میکنه، براش می نویسی، اما من با فکر گناه که هیچ، بعد از انجام گناه هم ساعتها باید صبر کنم.
ثواب نویس : صبر کنی برای چی؟
گناه نویس : از بالا دستور آمده که صبر کنیم اگه از کار بدش پشیمون شد و توبه کرد، بی خیال بشیم.
ثواب نویس : اول که اونش دیگه به ما مربوط نیست که کی چقدر از گناهاش پاک میشه، دوم اینکه خب منم وضعیتم با تو خیلی توفیری نداره ...
گناه نویس : چطور؟
ثواب نویس : چون که با دروغ و غیبت و تهمت و بعضی از گناهان دیگه کارهای ثوابشون هم خط میخوره...
گناه نویس : عجب! پس تو هم مثل من سر کاری رفیق!
ثواب نویس : ببین عزیز، آفرینش بر مبنای رحمت پایه گذاری شده. آخرش من از تو جلو هستم...
گناه نویس : بله، البته، امّا بعضی ازینائی که من می نویسم، نمی تونند مشمول رحمت بشوند... اینقدر ظلمانی شده اند که جای نوری باقی نمونده...
ثواب نویس : خب منم بعضی وقتها یه ثوابهائی رو می نویسم که هیچ گناهی نمی تونه خطشون بزنه : مثل محبت علی (ع).
گناه نویس : تو هم هرچی من میگم، یه چیزی میگیا. باشه تسلیم آقا. اصلاً میای چند وقت جامونو عوض کنیم؟
ثواب نویس : باشه، به شرطی که یه قول به هم بدیم.
گناه نویس : چه قولی؟
ثواب نویس : گوشتو بیار جلو بگم...این دیگه محرمانه است...
....
....
ملائک از عالم عقول هستند، معرفتشان کامل است و اشتباه و احساسات هم در کارشان نیست، اما باب تخیل ما که بسته نیست. هست؟
التماس دعا
یا علی مدد