توی نجف یه خونه بود، که دیواراش کاهگلی بود
اسم صاحب اون خونه، مولای مردا علی بود
نصف شبا بلند می شد ، یه کیسه داشت که بر می داشت
خرما و نون و خوردنی ، هرچی که داشت تو اون می ذاشت
راهی کوچه ها می شد ، تا یتیما رو سیر کنه
تا سفره خالی شون و پر از نون و پنیر کنه
شب تا سحر پرسه می زد ، پس کوچه های کوفه رو
تا بوی بارون بکنه ، پاهای بی شکوفه رو
عبادت علی مگه می تونه غیر از این باشه
باید مثل علی بشه ، هرکی که اهل دین باشه
بعد از علی کی می تونه مرهم راز من بشه
درد دلامو گوش کنه ، دچار ساز من بشه
شعر از : زنده یاد مرحوم آقاسی